-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواب دیدم که همی خون ز کنارم میرفت رفت تعبیر که از قلب فگارم میرفت
2 به هوای سر زلفین خم اندر خم او از کف صبر و وفا رشتهٔ تارم میرفت
3 شام هجران تو، از اوّل شب تا به سحر خون دل متصل از دیده قرارم میرفت
4 دوش میرفت چو جان از برم و از پی او تاب و آرام دل و قلب فگارم میرفت
5 تا دم صبح، مرا از اثر فکر و خیال چون حوادث سر شب تا بشمارم میرفت
6 آنکه در زندگیم پا به سر من ننهاد کاش میمردم و از خاک مزارم میرفت
7 گر صبوحی مرا قدرت تقریر نبود از سر کلک همی مشک تتارم میرفت