1 من این پیری! جوانی را نخواهم بمیرم زندگانی را نخواهم
2 چو نام نیک باشد، زندگی چیست؟ چو باقی هست فانی را نخواهم
1 خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟
2 خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویش از عذاب خلق و من، یارب چه ات منظور بود؟
1 این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود! دیدی چه خبر بود؟
2 هر کار که کردند، ضرر روی ضرر بود دیدی چه خبر بود
1 تو گر آیی و گر نایی، روم من خود به کار خود به حکم رسم نوروزی و مرسوم دیار خود
2 صراحی را نشانی، چون رفیقی در کنار خود وز او دستور خواهم در قرار عشق یار خود
1 آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب
2 در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب
1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند