1 من این پیری! جوانی را نخواهم بمیرم زندگانی را نخواهم
2 چو نام نیک باشد، زندگی چیست؟ چو باقی هست فانی را نخواهم
1 این ملک، یک انقلاب می خواهد و بس خونریزی بی حساب می خواهد و بس
2 امروز دگر درخت آزادی ما از خون من و تو آب می خواهد و بس
1 ضیاء الواعظین، آن رند جیغو زده پشت تریبون، پاک وارو
2 برای خاطر هم مسلکانش به پا بنموده، فریاد و هیاهو
1 در تکاپوی غروب است، ز گردون خورشید دهر پر بیم شد و رنگ رخ دشت پرید
2 دل خونین سپهر از افق غرب دمید چرخ از رحلت خورشید سیه می پوشید
1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند
1 آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب
2 در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب