- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد که شوق افزون شود چون روزگاری در میان افتد
2 به خود دادم قرار صبر بی او یک دو روز اما از آن ترسم که ناگه روزگاری در میان افتد
3 فغان کز دست شد کارم ز هجر و کار سازان را ز ضعف طالعم هر روز کاری در میان افتد
4 خوش آن روزی که چون گویند پیشت حرف مشتاقان حدیث درد من هم از کناری در میان افتد