سر نگردانم ازو، گر از اوحدی مراغه‌ای غزل 278

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند

1 سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند بنهم گردن، اگر خاک درم گرداند

2 نه چنان بستهٔ مهرم که بپیچانم رخ وقت شمشیر زدن گر سپرم گرداند

3 روی بنمود و چو مشتاق شدم، بار دگر باز پوشید، که مشتاق ترم گرداند

4 گاه آنست که: یاد لب شیرینش باز همچو فرهاد به کوه و کمرم گرداند

5 ای نسیم سحر، از خود به فغانم، برسان خبر او، که ز خود بی‌خبرم گرداند

6 پیش ازینم خبر از پا و سر خود می‌بود وقت آنست که بی‌پا و سرم گرداند

7 اوحدی در غمش ار ناله چنین خواهد کرد زود باشد که به گیتی سمرم گرداند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر