-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تمام دردم و روی دوا نمی بینم بچشم خواهش خود توتیا نمی بینم
2 براه دیدنت از بس نگاه ضبط کنم دمیکه راه روم پیش پا نمی بینم
3 اگرچه پرده حیرت غبار چشم منست ز عشوه های نهانی چها نمی بینم
4 بزخم اگر چه بسی کار تنگ می گیرد خوشم به بخیه که روی دوا نمی بینم
5 میان لشکر بیگانه تغافل او بجز نگاه دگر آشنا نمی بینم
6 برون نمی روم از خانه همچو آئینه اگر بدیدنم آیند وا نمی بینم
7 بجز کدورت از افلاک هیچ حاصل نیست بغیر گرد درین آسیا نمی بینم
8 دلم بدست تو، دستم بسر زماتم دل فغان که دست و دل خود بجا نمی بینم
9 کلیم گر همه تن چون حباب دیده شوم بچشم حرص در آب بقا نمی بینم