نمی مردم از آن تیغی که از فضولی بغدادی غزل 340

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

نمی مردم از آن تیغی که زد آن سیمبر بر من

1 نمی مردم از آن تیغی که زد آن سیمبر بر من اگر از پی نمی زد سایه اش تیغ دگر بر من

2 بدین کز دیدنت در باختم دین چون شوم منکر گواهی می دهد چون روز محشر چشم تر بر من

3 فکندی پرده از رخ نیستم از دیدنت غافل بلایی می نمایی ازتو واجب شد حذر بر من

4 چو شمع از هجر آن خورشید شب تا روز می سوزم عجب نبود اگر نالند مرغان سحر بر من

5 رخ از من تافت میل زینتش در دل فکن یارب که در آیینه اندازد طفیل خود نظر بر من

6 طبیبا می فزاید ذوقم از سوز جگر هر دم دوایی ده که آن افزون کند سوز جگر بر من

7 فضولی کمتر از مجنون نیم در عشق و رسوایی چه خواهد کرد سودای بتان زین بیشتر بر من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر