- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بازت ندانم از سر پیمان ما که برد باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد
2 چندین وفا که کرد چو من در هوای تو وان گه ز دست هجر تو چندین جفا که برد
3 بگریست چشم ابر بر احوال زار من جز آه من به گوش وی این ماجرا که برد
4 گفتم لب تو را که دل من تو بردهای گفتا کدام دل چه نشان کی کجا که برد
5 سودا مپز که آتش غم در دل تو نیست ما را غم تو برد به سودا تو را که برد
6 توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت باز اتفاق وصل تو گوییست تا که برد
7 جز چشم تو که فتنه قتال عالمست صد شیخ و زاهد از سر راه خدا که برد
8 سعدی نه مرد بازی شطرنج عشق توست دستی به کام دل ز سپهر دغا که برد