1 تا با خبرم ز تو ندارم خبری وز مایی و وز منی نمانده اثری
2 بی خود نگرم به خود خدا می بینم اینست نظر به چشم ما کن نظری
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 پادشاه و پادشاهی ما و درویشی ما عاقلان و آشنائی ما و بی خویشی ما
2 در میان عشقبازان ما کمیم از هر یکی از کمی ماست در عالم همه بیشی ما
1 رند مستی چو دمی با او برآ از در میخانهٔ ما خوش درآ
2 مجلس ما را غنیمت می شمُر زانکه اینجا خوشتر از هر دو سرا
1 نور او در دیدهٔ بینا خوشی دیدیم ما نور مردم را به نور چشم او دیدیم ما
2 شخص و سایه دو نماید در نظر اما یکیست دو کجا بینیم چون از اهل توحیدیم ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به