-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم به ملک قناعت نشان نمیداند فغان که این سگ نفس استخوان نمیداند
2 شتاب عمر دلم را به شکوه آورده جرس به جز گله کاروان نمیداند
3 یکیست انجمن و خلوتم ز شور جنون که گردباد کنار و میان نمیداند
4 به سان شعله زبانم به عجز راه نبرد لبم چو جام لبالب فغان نمیداند
5 چه برگ شادی ازین روزگار میخواهی که رسم خنده گل زعفران نمیداند
6 سری که قطع تعلق نکرد از تن خویش طریق سجدهٔ آن آستان نمیداند
7 هوای زلف تو دارد دلم چو آن مفلس که غیر هند به عالم مکان نمیداند
8 حریف باخته بیصرفه باز میباشد ز هرکه دل ببری قدر جان نمیداند
9 خدنگ ناله ما همچو شعله شمعست مسافرست و ز مقصد نشان نمیداند
10 به عرض حال دل آن چشم مست وانرسد ز تُرک نیست عجب گر زبان نمیداند
11 درین زمانه ز هم حُسن و عشق بیخبرند چمن گر آب خورد باغبان نمیداند
12 کلیم ناله من سر به راه نه فلکست ولی ز دل ره کام و زبان نمیداند