ندانم نشئه از پیمانه چشم که در جامم از طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

ندانم نشئه از پیمانه چشم که در جامم

1 ندانم نشئه از پیمانه چشم که در جامم زند بر هم دم صبح نشاطم ظلمت شامم!

2 به دیوان خیالم نیست غیر از ابجد عشقش ز نقش این نگین باشد بلندآوازه نامم

3 گل طبعم شکفته از نسیم نکته‌سنجی‌ها سراپا دم زند از پخته مغزی میوه خامم

4 تپیدم ناله کردم سوختم با خویش پیچیدم به موج بی‌قراری ناخدا گردید آرامم

5 حصول مدعا در چهره دهرست ناپیدا به جای شهد شد حنظل نصیب از دور ایامم!

6 می شادی به هرکس قسمت از روز ازل باشد نشد از ساقی دور فلک یک جرعه در کامم

7 کجا آید مرا طغرل به خاطر جنت و حورش که همچون هاله امشب من هم‌آغوش مه تامم؟!

عکس نوشته
کامنت