- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمی دانم که او تا کی پی آزار خواهد شد نگوید این دلم آخر از او بیزار خواهد شد
2 بدین خو چندروزی گر بماند ازجفای او تنم بیمار خواهد گشت وجان افگار خواهد شد
3 به خواب مرگ شد بخت من وگویند یارانم که توفریاد وافغان کن که او بیدار خواهد شد
4 مکن بهر خدا عزم گلستان با چنین روئی که دانم باغبان شرمنده از گلزار خواهد شد
5 مَیَفشان دست چندی ای سرو ناز من که هوش جان زدست دست تو افگار خواهد شد
6 چه گویم شرح جور یار و درد خویش با مردم که بی تسکین مرا گویند با تو یار خواهد شد
7 زاندوه دل چاک و جگر تا کی برد محیی که این عشق است و اینها هر زمان بسیار خواهد شد