سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

سعدی شیرازی
سعدی شیرازی

بخت آیینه ندارم که در او از سعدی شیرازی غزل 545

غزل 545 ام از 1930 غزلیات

بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری

1 بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری خاک بازار نیرزم که بر او می‌گذری

2 من چنان عاشق رویت که ز خود بی‌خبرم تو چنان فتنه خویشی که ز ما بی‌خبری

3 به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را کآنچه در وهم من آید تو از آن خوبتری

4 برقع از پیش چنین روی نشاید برداشت که به هر گوشه چشمی دل خلقی ببری

5 دیده‌ای را که به دیدار تو دل می‌نرود هیچ علت نتوان گفت به جز بی بصری

6 گفتم از دست غمت سر به جهان در بنهم نتوانم که به هر جا بروم در نظری

7 به فلک می‌رود آه سحر از سینه ما تو همی برنکنی دیده ز خواب سحری

8 خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری

9 هر چه در وصف تو گویند به نیکویی هست عیبت آن است که هر روز به طبعی دگری

10 گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمایی پرده بر کار همه پرده نشینان بدری

11 عذر سعدی ننهد هر که تو را نشناسد حال دیوانه نداند که ندیده‌ست پری

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری

شاعر شعر بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری چه کسی است ؟

شاعر شعر بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری سعدی شیرازی می باشد.

شعر بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری چیست ؟

قالب شعر بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری غزل است

مضمون اصلی شعر بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر