1 باده ندارم که به ساغرکنم گریه کنم تا مژهای تر کنم
2 کو تب شوقی که دم واپسین آینه را آبله بستر کنم
3 صف شکن ناز تواناییام تیغ گر از پهلوی لاغر کنم
4 تا نگهی در تپش آرام شمع ناخن پا تا مژه شهپر کنم
5 تهمت آسودگیام داغ کرد رفع خجالت به چه جوهرکنم
6 کاش درین عرصه به رنگ شرار از نفس سوخته سر برکنم
7 در همهکارم اگر این است جهد خاکبه سر از همه بهترکنم
8 نیست کسی دادرس هیچکس رعد نیام گوش که را کر کنم
9 تر شود از شرم لب تشنهام خشکی اگر تهمت ساغر کنم
10 عزتم این بس که چو موج گهر پای به دامن کشم و سر کنم
11 حسرت دیدار نیاید به شرح تا بهکجا آینه دفترکنم
12 بیدل از آن جلوه نشان میدهد قلزمی از قطره چه باورکنم
دیدگاهها **