بشستم تخته از جلال الدین محمد مولوی غزل 1443

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بشستم تخته هستی سر عالم نمی‌دارم

1 بشستم تخته هستی سر عالم نمی‌دارم دریدم پرده بی‌چون سر آن هم نمی‌دارم

2 مرا چون دایه قدسی به شیر لطف پرورده‌ست ملامت کی رسد در من که برگ غم نمی‌دارم

3 چنان در نیستی غرقم که معشوقم همی‌گوید بیا با من دمی بنشین سر آن هم نمی‌دارم

4 دمی کاندر وجود آورد آدم را به یک لحظه از آن دم نیز بیزارم سر آن هم نمی‌دارم

5 چه گویی بوالفضولی را که یک دم آن خود نبود هزاران بار می گوید سر آن هم نمی‌دارم

عکس نوشته
کامنت
comment