-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنم که لب زمزمه فرسای ندارم در حلقه سوهان نفسان جای ندارم
2 خاموشم و در دل ز ملالم اثری نیست سرجوش گداز نفسم لای ندارم
3 خود رشته زند موج گهر گر چه من اکنون جز رعشه به دست گهرآمای ندارم
4 لرزد ز فرو ریختنش خامه در انشا آن نیست که حرفی جگرآلای ندارم
5 ناز تو فراوان بود و صبر من اندک تو دست و دلی داری و من پای ندارم
6 بگذار که از راه نشینان تو باشم پایی که شود مرحله پیمای ندارم
7 خاشاک مرا تاب شرر چهره فروزست در جلوه سپاس از چمن آرای ندارم
8 بی باده خجالت کشم از باد بهاری صبح ست و دم غالیه اندای ندارم
9 واعظ دم گیرای خود آرد به مصافم گویی دل خودکامه خودرای ندارم
10 غالب سر و کارم به گدایی به کریم است گر وایه من دیر رسد وای ندارم