- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گنهکار غیورم مزد بیخدمت نمیگیرم از آن داغم که بر تقدیر او بستند تقصیرم
2 ز فیض عشق و مستی بردهام اندیشه را آنجا که از دنباله چشم مهر عالمتاب میگیرم
3 من از صبح نخستین نقشبند موج و گردابم چو بحر آسوده میگردد ز طوفان چاره برگیرم
4 جهان را پیش ازین صد بار آتش زیر پا کردم سکون و عافیت را پاک میسوزد بم و زیرم
5 از آن پیش بتان رقصیدم و زنار بربستم که شیخ شهر مرد باخدا گردد ز تکفیرم
6 زمانی رم کنند از من زمانی با من آمیزند درین صحرا نمیدانند صیادم که نخچیرم
7 دل بیسوز کم گیرد نصیب از صحبت مردی مس تابیدهای آور که گیرد در تو اکسیرم