- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به غیر از سایه در کویت کسی محرم نمییابم کنون روزم سیه شد آنچنان کان هم نمییابم
2 چو مجنون آهوی صحرا از آن رو دوست میدارم که بوی مردمی از مردم عالم نمییابم
3 برو این ماتم و شیون بر ارباب عشرت کن که غیر از لذّت و شادی من از ماتم نمییابم
4 مگر آن مایه شادی بود غمگین که بیموجب دل شوریده خود را دگر خرّم نمییابم
5 مرا حدّ شکایت نیست لیکن اینقدر گویم که از تو حالتی میدیدم و این دم نمییابم
6 ندانم عشق من گمگشته شد یا بیخودی افزون که آن خوشبختی اوّل ز درد و غم نمییابم
7 منم عاشق مرا دل ریش باید نیش نی مرهم که ذوقی کز جراحت بینم از مرهم نمییابم
8 مگر در عاشقی محیی کم از فرهاد و مجنون است اگر زیشان نباشد بیش باری کم نمییابم