نه سزاوار حرم نه لایق بتخانه‌ام از کلیم غزل 479

نه سزاوار حرم نه لایق بتخانه‌ام

1 نه سزاوار حرم نه لایق بتخانه‌ام در خراب‌آباد دنیا جغد بی‌ویرانه‌ام

2 فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود گر ز کار افتاد دستم ریخت بر سر خانه‌ام

3 بس که هرگز پر ندیدم جام عیش خویش را باورم ناید که پر خواهد شدن پیمانه‌ام

4 من نباشم رونق عشق و محبت می‌رود تیشه فرهادم و بال و پر پروانه‌ام

5 فقر تا ما بی‌نوایان را حمایت می‌کند سایه پشتیبان دیوارست در ویرانه‌ام

6 با گرانان سازگاری و مدارا عاقلیست چون به زنجیر جنون می‌سازم ار دیوانه‌ام

7 شعله برمی‌خیزد از فرقم به جای مو کلیم می‌سزد گر از ید بیضا بسازی شانه‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر