فرخی سیستانی

فرخی سیستانی

فرخی سیستانی
فرخی سیستانی

دلم همی نشود بر فراق از فرخی سیستانی قصیده 99

قصیده 99 ام از 338 قصاید

دلم همی نشود بر فراق یار صبور

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37

1 دلم همی نشود بر فراق یار صبور همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور

2 اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور

3 ز کام و آرزوی خویش گم شده ست دلم عجب مدار که غمناک باشد و رنجور

4 هزار یار بر او عرضه کرده ام پس از او نخواهد و نپذیرد همی به جهل و غرور

5 علاج درد دل من وصال و دیدن اوست چنانکه سیکی داروی مردم مخمور

6 دو چشم من چو دو چرخشت کردفرقت او دو دیده همچو به چرخشت دانه انگور

7 در اینجهان تو زمن دردناکتر مشناس که درد دارم و افتاده ام ز درمان دور

8 نفور گشت نشاط از دل من و دل من بدان خوشست کزو مدح خواجه نیست نفور

9 بزرگوار حسین علی که مادح او هر آنچه گوید در مدح او نباشد زور

10 کریم طبعی، آزاده ای، خداوندی که خلق یکسر ازو شاکرند واو مشکور

11 سخا بجای سپاهست و طبع او ملکست هنر به منزلت گنج و دست او گنجور

12 ز بس عطا که دهد، هر که زو عطا بستد گمان بردکه من او را شریکم و برخور

13 چنانکه در سیر انبیاست در خور او کتابها متواتر همی شود مسطور

14 به خواسته نشود غره و بمال شگفت که نامجوی نگردد به خواسته مغرور

15 بنای مجد همی بر کشد بماه و نبود فریفته به بنا بر کشیدن و به قصور

16 هزار در صلتش کمترین کسور بود به نادره بتوان یافت در عطاش کسور

17 کسیکه باشد مجهول نام و خامل ذکر بذکر او شود اندر جهان همه مذکور

18 هر آنکه عادت او بر گرفت و مذهب او به نیکخویی معروف گردد و مشهور

19 من آنکسم که مرا هیچکس همی نشناخت به مجلس و نظر او شدم چنین منظور

20 به بلخ بامی بشتافتم بخدمت او چنان کجا متنبی بخدمت کافور

21 ازو بخانه خود بود باز گشتن من چو بازگشتن موسی بخانه از که طور

22 بیک عطا که مراداد بی نیاز شدم چو پادشاهان بر کام دل شدم منصور

23 توانگرم به غلام و توانگرم به ستور توانگرم به نشاط و توانگرم به سرور

24 لباس من به ببهاران ز توزی و قصبست به تیر ماه خز قیمتی و قز و سمور

25 بساط غالی رومی فکنده ام دو سه جای در آن زمان که به سویی فکنده ام محفور

26 چو تار گویی آکنده ام ز نعمت او سرا و خانه خالی ز چیز چون طنبور

27 شد آن زمان که شب و روز خانه ها شدمی بطمع روزی، همچون بطمع دانه طیور

28 مرا عنایت او از عنا و غم برهاند همی نباید کردن زبهر قوت بکور

29 چه عذر باشد گر تازیم بهم نکنم بمدح او سخنانی چو لؤلؤ منثور

30 هم اندرین سخنانم من و گواه منند مقدمان و بزرگان حضرت معمور

31 چو من مدیحش بر گیرم آنکه حاسد اوست بخشم گوید داود برگرفت زبور

32 ز حاسدانش همی من حذر ندانم کرد وگر چه دانم باشند دشمنانش حذور

33 بزرگوار چنو را حسود کم نبود من اینکه گفتم گفته ست چند ره دستور

34 خدای ناصر او باد تا جهان باشد همیشه دولت او قاهر و عدو مقهور

35 خجسته باد بر او مهرگان و عید شریف دلش به عید شریف و به مهرگان مسرور

36 مرا بدیدن او شادمان کناد خدای که خسته دل شده ام تا ازو شدم مهجور

37 اگر چه حضرت سلطان به چشم من فلکست بجان خواجه که بی او همی ندارد نور

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دلم همی نشود بر فراق یار صبور

شاعر شعر دلم همی نشود بر فراق یار صبور چه کسی است ؟

شاعر شعر دلم همی نشود بر فراق یار صبور فرخی سیستانی می باشد.

شعر دلم همی نشود بر فراق یار صبور در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر دلم همی نشود بر فراق یار صبور چیست ؟

قالب شعر دلم همی نشود بر فراق یار صبور قصیده است

مضمون اصلی شعر دلم همی نشود بر فراق یار صبور چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
فرخی سیستانی

دلم همی نشود بر فراق از فرخی سیستانی قصیده 99

قصیده 99 ام از 338 قصاید
بنر