- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به سعی ضعف گرفتم ز دام خویش نجستم بس است این که طلسم غرور رنگ شکستم
2 ز بس که سرخوشم از جام بینیازی شبنم بهار شیشه به رویم شکست و رنگ ببستم
3 سراغ گوشهٔ امنی نداشت وادی امکان چو گرد صبح به صد جا شکستم و ننشستم
4 گذشت همت ازین نه هدف به نیم تغافل کمان ناز که زه کرده بود صافی شستم
5 ز بس که میبرم افسوس ازین محیط ندامت حباب آبله دارد چو موج سودن دستم
6 به این ادب فلکمگردهد عروج ثریا همان ز خجلت بالیدگی چو آبله پستم
7 نبود جوهر پرواز دستگاه سپندم ز درد بی پر و بالی قفس به ناله شکستم
8 دلیل عجز رسا نیست حیرتم به خیالت ز بس کمند نظرحلقه بست آینه بستم
9 به رنگ آینه کز شخص غیر عکس نبیند به عین وصل من بیخبر خیال پرستم
10 کراست شبهه در ایجاد بی تعین بیدل همانکه در عدمم دیدهاند بودم و هستم