- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی مگر ز دست تو کافر، که دشمن دینی
2 چو دیدهٔ همه کس دیدن تو میخواهد کسی چه عیب تو گوید؟ که: خویشتن بینی
3 اگر پیاده روی، سرو گلشن جانی وگر سوار شوی، شمع خانهٔ زینی
4 شب شراب که باشد رخ تو شاهد و شمعی بجز لب تو نیاید بکار شیرینی
5 ندانمت که به دست که اوفتادی باز؟ عجب که دست نبوسند کش تو شاهینی!
6 به درد مند غم او رمن که میگوید؟ مکن حکایت درمان چو درد او چنین
7 میان به جستن یار، اوحدی،چنان دربند که تا به دست نیاید ز پای ننشینی