- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فارغ تر از دل تو ندیدم دلی دگر ایزد تو را سرشته ز آب و گلی دگر
2 گر مرغ سدره را بکشی مایلی که باز در خاک و خون طپیده شود بسملی دگر
3 هر مشکلی که عاجزی ما بیان کند آسان کنی که پیش نهی مشکلی دگر
4 از آب و گل غرض شجر قامت تو بود عالم نداد بهتر ازین حاصلی دگر
5 از نور محفل تو جهان درگرفته است نفروخته چراغ تو از محفلی دگر
6 خاطر به منتهای جمالت نمی رسد دارم به هر مشاهده ات منزلی دگر
7 از ماهتاب روی که غیر از جمال دوست دریای عشق را نبود ساحلی دگر
8 مستان اساس میکده زیبا نهاده اند رسمی اگر ز نو ننهد عاقلی دگر
9 ساقی قدح به کف تو «نظیری » نظر بغیر دوران ندیده است چو تو غافلی دگر