- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم بحمدالله دری جُستم چو خود را دربهدر کردم
2 غبار کعبهٔ مقصود تا کحلالبصر کردم سراسر روی جانان بود بر هرسو نظر کردم
3 ز اکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله که تعمیر خرابیهای خود با خشت زر کردم
4 دم مار است با زلف سیاه ای دل مکن بازی علی الله اختیار خویش داری من خبر کردم
5 ز چشم خویشتن رشک آیدم بر دیدن رویت ز غیرت در نگاه اولین خونش هدر کردم