1 ندیدم در چمن هرچند گردیدم سر خاری کزو در سینه مجروح بلبل نیست آزاری
2 نه بزمآرای را بینم، نه صاحب باغ را دانم شرابی نوشم از جامی، گلی چینم ز گلزاری
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد
1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست
2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگچشم، آن تنگدست