- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندیدم چون تو شوخ از سرکشی برگشتهمژگانتر ندیدم از تو آشوب جهانی نامسلمانتر
2 ز بهر آنکه ریزی بر زمین خون اسیران را شوی از چشم مست خویشتن هر روز مستانتر
3 خرام از قد و قد از ناز و ناز از جلوه زیباتر نگاه از چشم و چشم از طور و طور از شیوه فتانتر
4 بیان کردم حدیث دوری و شرح شب هجران پریشان کرد زلف و گفت از زلفم پریشانتر
5 ز بهر پیشکش جان بر کف دست آمدم سویش چو دیدم ابروی خونریزش از شمشیر برّانتر
6 چو بشنید از غزل را از ره مهر و وفا سویم تبسم کرد و گفت ای خانه از ویرانه ویرانتر
7 تو گر قصاب خواهی سبز بستان محبت را بباید کرد پیدا دیدهای از ابر گریانتر