ندیدم چون تو شوخ از سرکشی از قصاب کاشانی غزل 161

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

ندیدم چون تو شوخ از سرکشی برگشته‌مژگان‌تر

1 ندیدم چون تو شوخ از سرکشی برگشته‌مژگان‌تر ندیدم از تو آشوب جهانی نامسلمان‌تر

2 ز بهر آنکه ریزی بر زمین خون اسیران را شوی از چشم مست خویشتن هر روز مستان‌تر

3 خرام از قد و قد از ناز و ناز از جلوه زیباتر نگاه از چشم و چشم از طور و طور از شیوه فتان‌تر

4 بیان کردم حدیث دوری و شرح شب هجران پریشان کرد زلف و گفت از زلفم پریشان‌تر

5 ز بهر پیشکش جان بر کف دست آمدم سویش چو دیدم ابروی خون‌ریزش از شمشیر برّان‌تر

6 چو بشنید از غزل را از ره مهر و وفا سویم تبسم کرد و گفت ای خانه از ویرانه ویران‌تر

7 تو گر قصاب خواهی سبز بستان محبت را بباید کرد پیدا دیده‌ای از ابر گریان‌تر

عکس نوشته
کامنت
comment