صورت خود ز تو نشناخته‌ام از بیدل دهلوی غزل 1960

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

صورت خود ز تو نشناخته‌ام

1 صورت خود ز تو نشناخته‌ام اینقدر آینه پرداخته‌ام

2 گر فروغی‌ست درین تیره بساط رنگ شمعی‌ست که من باخته‌ام

3 رم آهو به غبارم نرسد در قفای نگهی تاخته‌ام

4 دوری یار و صبوری ستم است آبم از شرم که نگداخته‌ام

5 داغ تحقیق به تقلیدم سوخت کاش پروانه شود فاخته‌ام

6 برده‌ام بر فلک افسانهٔ لاف صبح خیز از نفس ساخته‌ام

7 شرم حیرت مژه خواباندن داشت تیغها سر به نیام آخته‌ام

8 فرصت ناز حباب آنهمه نیست سر به بی‌گردنی افراخته‌ام

9 هستی از خویش ‌گذشتن دارد یک دو دم با سر پل ساخته‌ام

10 بیدل این بار که بر دوش من است مژه تا خم شود انداخته‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment