1 ندانستم که هرگز تا بدین جای به هر کاری مطوق مردکی تو
2 غلط بودم به کار تو درون در خبر داری که احمق مردکی تو
1 چون برفَراخت خسرو سیارگان علم در خاک پست کرد سراپرده ظُلَم
2 صبح دوم گرفت جهان گو چرا گرفت؟ اندر هوای شاه نزَد جز به صدق دم
1 ای ظفر موکب تو را بر پی دو جهان پیش همتت لا شی
2 در صف بندگان تو مریخ روز رزم از شمار بسمل و فی