-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من صورتی چنین نشنیدم به دلبری یا رب چه گویمت که چه پاکیزه منظری
2 سایه ز ما دریغ مدار، ای که می کند در باغ حسن قدّ بلندت صنوبری
3 قدّ ترا چو سرو چمن دید سجده کرد گفتا ز من به یک سر و گردن فزون تری
4 همسایه توام که تو آثار رحمتی در سایه توام که تو خورشید انوری
5 معروف گشته نرگس شوخت به دلبری مشهور گشته غمزه مستت به ساحری
6 خلقی به رهگذار تو آورده جان به لب زنهار از آن زمان، که بیایی و بگذری
7 زیور مبند بر رخ و رخساره ای چو ماه ای آفتاب حسن! چه محتاج زیوری
8 چون صبر و هوش رفت برود، کو دلت جلال باده ای بریخت پاک و تو در بند ساغری