من صورتی چنین نشنیدم به دلبری از جلال عضد غزل 265

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

من صورتی چنین نشنیدم به دلبری

1 من صورتی چنین نشنیدم به دلبری یا رب چه گویمت که چه پاکیزه منظری

2 سایه ز ما دریغ مدار، ای که می کند در باغ حسن قدّ بلندت صنوبری

3 قدّ ترا چو سرو چمن دید سجده کرد گفتا ز من به یک سر و گردن فزون تری

4 همسایه توام که تو آثار رحمتی در سایه توام که تو خورشید انوری

5 معروف گشته نرگس شوخت به دلبری مشهور گشته غمزه مستت به ساحری

6 خلقی به رهگذار تو آورده جان به لب زنهار از آن زمان، که بیایی و بگذری

7 زیور مبند بر رخ و رخساره ای چو ماه ای آفتاب حسن! چه محتاج زیوری

8 چون صبر و هوش رفت برود، کو دلت جلال باده ای بریخت پاک و تو در بند ساغری

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر