-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نکردم از سر کویت به هیچ گلشن روی بود خلاف مروت که پوشی از من روی
2 من و تو چون قدح و باده آشنای همیم من از تو چشم نمیپوشم و تو از من روی
3 به سوی من نظر اختران چنان بستند که آفتاب نمیآردم به روزن روی
4 فروغ نور تجلیست هرکجا نگرم کلیموار ندارم به نار ایمن روی
5 درین زمانه چنان رو ز کس نمیبینم که برنیاوردم زخم تیر، بر تن روی
6 ندیدم از در سنگیندلان چنان رویی ز عکس خویش ببینم مگر در آهن روی
7 ز فیض گریه ابرم ملول، میخواهم که برق، خندهزنان آردم، به خرمن روی
8 چگونه محرم این بوستان شوم، که به فرض اگر نسیم شوم، غنچه گیرد از من روی
9 ز گریهام نبود روی دامن صحرا ز بس که سیل سرشکم کند به دامن روی
10 مباش بر در ارباب روزگار خموش منه به حلقه ماتم، مگر به شیون روی
11 اگر شود که ز رخسار پرده برداری عجب که سوی بت آرد دگر برهمن روی
12 سر نزاع ندارم به هیچکس قدسی ز روی دوستی آرم مگر به دشمنی روی