فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی
فیض کاشانی

ندادم دل بعشق و جان روان از فیض کاشانی غزل 315

غزل 315 ام از 1187 غزلیات

ندادم دل بعشق و جان روان شد

1 ندادم دل بعشق و جان روان شد دریغا حاصل عمرم زیان شد

2 بتن تا میرسیدم جان شد از دست بجان تا میرسیدم از جهان شد

3 نفس تا میزدم می شد بغفلت مکان تا گرم میکردم زمان شد

4 مرا در خواب کرد انفاس و بگذشت ز خود غافل شدم تا کاروان شد

5 شدم تا بر خدا بندم هوا برد چنین میخواستم دل را چنان شد

6 همه عمرم درین اندیشه بگذشت که عمرم صرف باطل شد همانشد

7 بغفلت رفت عمر و فکر غفلت ندانستم چه سان آمد چه سان شد

8 اگرچه فکر غفلت هوشیاری است ولی راضی بآن کی میتوان شد

9 نبردم بهرهٔ از عمر صد حیف که جان فیض بیجان از جهانشد

10 خوش آنکو گشت دلدارش دلارام غم جانانش جان افزای جان شد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ندادم دل بعشق و جان روان شد

شاعر شعر ندادم دل بعشق و جان روان شد چه کسی است ؟

شاعر شعر ندادم دل بعشق و جان روان شد فیض کاشانی می باشد.

شعر ندادم دل بعشق و جان روان شد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر ندادم دل بعشق و جان روان شد چیست ؟

قالب شعر ندادم دل بعشق و جان روان شد غزل است

مضمون اصلی شعر ندادم دل بعشق و جان روان شد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر