-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندادم دل بعشق و جان روان شد دریغا حاصل عمرم زیان شد
2 بتن تا میرسیدم جان شد از دست بجان تا میرسیدم از جهان شد
3 نفس تا میزدم می شد بغفلت مکان تا گرم میکردم زمان شد
4 مرا در خواب کرد انفاس و بگذشت ز خود غافل شدم تا کاروان شد
5 شدم تا بر خدا بندم هوا برد چنین میخواستم دل را چنان شد
6 همه عمرم درین اندیشه بگذشت که عمرم صرف باطل شد همانشد
7 بغفلت رفت عمر و فکر غفلت ندانستم چه سان آمد چه سان شد
8 اگرچه فکر غفلت هوشیاری است ولی راضی بآن کی میتوان شد
9 نبردم بهرهٔ از عمر صد حیف که جان فیض بیجان از جهانشد
10 خوش آنکو گشت دلدارش دلارام غم جانانش جان افزای جان شد