-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از گشت چرخ کار به سامان نیافتم وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
2 زین روزگار بیبر و گردون کژ نهاد یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
3 نطقم از آن گسست که همدم ندیدهام دردم از آن فزود که درمان نیافتم
4 از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
5 خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
6 بر ابلق امید نشستم به جد و جهد جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
7 بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار یک همنشین سعد چو کیوان نیافتم
8 پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
9 در مصر انتظار چو یوسف بماندهام بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
10 گوئی سکندرم ز پی آب زندگی عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
11 ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل دردا که زور رستم دستان نیافتم
12 گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
13 خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار یک رادمرد خوشدل و خندان نیافتم
14 داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم