-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کارم ز عقل راست نشد بر جنون زدم سنگی به شیشه فلک واژگون زدم
2 رنگین نشد ز گریه مردانه چهرهام پیمانه را ز میکده دل به خون زدم
3 بنیاد هستیام ز نگاهی به باد رفت تا چون حباب خیمه به دریای خون زدم
4 برخواستم ز آتش شوق تو چون سپند گرم آنچنان که نعره ندانم که چون زدم
5 قصاب برنخاست صدا از یک آشنا چندان که حلقه بر در دنیا دون زدم