-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دهر غدر پیشه وفائی نیافتم وز بخت تیره رای صفایی نیافتم
2 بر رقعهٔ زمانه قماری نباختم کورا بهر دو نقش دغایی نیافتم
3 آن شما ندانم و دانم که تا منم کار زمانه را سر و پایی نیافتم
4 سایه است همنشینم و ناله است همدمم بیرون ازین دو، لطف نمائی نیافتم
5 ای سایه نور چشمی و ای ناله انس دل کاندر یگانگی چو شمایی نیافتم
6 از دوستان عهد بسی آزمودهام کس را بگاه عهد وفایی نیافتم
7 زین پس برون عالم جویم وفا و عهد کاندر درون عالم جایی نیافتم
8 بر سینه شاخ شاخ کنم جامه شانهوار کز هیچ سینه بوی رضایی نیافتم
9 مانا که مردمی به عدم بازرفت از آنک نگذشت یک زمان که جفایی نیافتم
10 در بوستان عهد شنیدم که میوهاست جستم به چند سال و گیایی نیافتم
11 زان طبخها که دیگ سلامت همی پزد خوشخوارتر ز فقر ابایی نیافتم
12 بر زخمها که بازوی ایام میزند سازندهتر ز صبح دوایی یافتم
13 خاقانیا بنال که بر ساز روزگار خوشتر ز نالهٔ تو نوایی نیافتم