بریدم از همه از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 101

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

بریدم از همه پیوند و بر تو دل بستم

1 بریدم از همه پیوند و بر تو دل بستم بمهر روی تو با مهر و ماه پیوستم

2 مرا ز ساغر ابرویت آنچنان شوریست که بی تملق ساقی خراب و سرمستم

3 که آفتاب جمال تو دید و آب نشد؟ صواب نیست که با هستی تو من هستم

4 بپای بوس تو دارم سری ولی بی مغز دریغ از اینکه جز این بر نیاید از دستم

5 رها نشد ز تو تیری که بر دلم ننشست به خاک پای تو سوگند ناز آن شستم

6 بگرد کوی تو گرد از وجود من برخاست اگرچه نیست شدم لیک باز ننشستم

7 به جستجوی دهانت که چشمۀ نوش است در اولین قدم از جوی زندگی جستم

8 سر ار ز لطف تو از فرق فرقدان بگذشت ولی ز قهر تو طرف کلاه نشکستم

9 گر التفات نباشد ترا به من چه عجب تو شاهباز بلند آشیان و من پستم

10 براستی بتو آراست مفتقر خود را نبودی ار تو من ار خویشتن نمی رستم

عکس نوشته
کامنت
comment