1 به قبرستان گذر کردم کم وبیش بدیدم قبر دولتمند و درویش
2 نه درویش بیکفن در خاک رفته نه دولتمند برده یک کفن بیش
1 دمی بوره بوین حالم ته دلبر دلم تنگه شبی با مو بسر بر
2 ته گل بر سر زنی ای نو گل مو به جای گل زنم مو دست بر سر
1 سر سرگشتهام سامان نداره دل خون گشتهام درمان نداره
2 به کافر مذهبی دل بسته دیرم که در هر مذهبی ایمان نداره
1 ز حال خویشتن مو بیخبر بیم ندونم در سفر یا در حضر بیم
2 فغان از دست تو ای بیمروت همین ذونم که عمری دربدر بیم
1 اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
2 یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون
1 چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
2 اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی