1 می توانستم به کویش با صبا رفتن، ولی آن چنانم سوخت هجرانش که خاکستر نماند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای آن که تو را میل به گلزار بود دانی که چرا گل همه رخسار بود
2 یعنی که مرا مبو که معشوقان را از عاشق خویش روی در کار بود
1 من آن چه می کشم از جور چرخ مینایی گمان مبر که بود چرخ را توانایی
2 به صنف صنف خلایق معاشرت کردم چه روستایی و چه شهری و چه صحرایی
1 زیار شکوه عاشق به کفر نزدیک است بدی که صاحب روی نکو کند نیک است
2 دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به