پیش یکی از مشایخ گله کردم که: فلان به فساد من گواهی داده است. ,
گفتا: به صلاحش خجل کن! ,
3 تو نیکو روش باش تا بدسگال به نقص تو گفتن نیابد مجال
4 چو آهنگ بربط بود مستقیم کی از دست مطرب خورد گوشمال
1 دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست از خانه برون آمد و بازار بیاراست
2 در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست
1 ضرورتست به توبیخ با کسی گفتن که پند مصلحت آموز کاربندش نیست
2 اگر به لطف به سر میرود به قهر مگوی که هر چه سر نکشد حاجت کمندش نیست
1 عضد را پسر سخت رنجور بود شکیب از نهاد پدر دور بود
2 یکی پارسا گفتش از روی پند که بگذار مرغان وحشی ز بند
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم