دل بصد عقد بجعد سر زلفت از فضولی بغدادی غزل 328

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم

1 دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم شکر الله ز غم گم شدن او رستم

2 چشم دارم که شود هستی من صرف غمت غیر ازین نیست مراد دل من تا هستم

3 چه کشم بهر می از ساقی دوران منت لله الحمد من از جام محبت مستم

4 هر کرا هست غم من ز تو پرسد حالم که من از خویش بریدم بتو تا پیوستم

5 دل نبود آنکه سپردم بتو ای سنگین دل شیشه بود که بر سنگ زدم بشکستم

6 یا بدامان تو یا بر سر خود خواهم زد با سر و کار دگر کار ندارد دستم

7 منم آن شمع فضولی که بامید وصال تا نمردم بره او ز طلب ننشستم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر