1 طاقتم نیست دلا بار غم هجران را همره قافله کن روز وداعش جان را
2 قرص خور گر بخم زلف کشیدی چه عجب اینچنین گوی بیایست چنین چوگان را
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از پس قتل خدیو مستطاب آمد از گردون یکی مشگین غراب
2 پر فرو برد اندران خون رطیب شد به یثرب باز نالان با نعیب
1 چون کاروان دشت بلا ره بشام کرد صبح امید اهل حرم رو بشام کرد
2 قوم یهود از پی تأئید کیش خویش ؟؟ را به ستن دست اهتمام کرد
1 قاسم آن نوباوۀ باغ حسن گوهر شاداب دریای محن
2 شیر مست جام لبریز بلا تازه داماد شهید کربلا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به