به زیر تیغ از بس جان خود از سحاب اصفهانی غزل 255

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

به زیر تیغ از بس جان خود قابل نمی‌بینم

1 به زیر تیغ از بس جان خود قابل نمی‌بینم ز شرم جان ناقابل سوی قاتل نمی‌بینم

2 کسی را کزوی آسان است کام دل نمی‌بینم ولی چون کار این دل کار کس مشکل نمی‌بینم

3 تو را با اینکه می‌بینم به خون خلق مستعجل به خون خویشتن خویش مستعجل نمی‌بینم

4 به چشم عقل جز دیوانگان وادی عشقت چو بینم هیچ کس را در جهان عاقل نمی‌بینم

5 نیفشاند به جز تخم وفا در کشت زار دل ولی زین کشت جز بی‌حاصلی حاصل نمی‌بینم

6 دل از یاری او هرکس که بینم کنده و کس را به غیر از خود درین اندیشهٔ باطل نمی‌بینم

7 دلیل بی‌وفایی‌های یار بی‌وفا این بس که او را هیچ با اهل وفا مایل نمی‌بینم

8 تو را یا رب سرشته دست قدرت از چه آب و گل که جز بی‌مهریت نقصی در آب و گل نمی‌بینم

9 دل غمگین (سحاب) و جز می صافی دگر چیزی کزین آیینه زنگ غم کند زایل نمی‌بینم

عکس نوشته
کامنت
comment