بشنیده بدم از جلال الدین محمد مولوی غزل 2731

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بشنیده بدم که جان جانی

1 بشنیده بدم که جان جانی آنی و هزار همچنانی

2 از خلق نشان تو شنیدم کفو تو نبود آن نشانی

3 الحمد شدم ز حمد گفتن تا بوک بدان لبم بخوانی

4 جان دید کسی بدین لطیفی کس دید روان بدین روانی

5 ای قوت قلوب همچو معنی وی صورت تو به از معانی

6 ای گشته ز لامکان حقایق از لذت کان تو مکانی

7 ای شاه و وزیر را سعادت وی عالم پیر را جوانی

8 آن جان که از این جهان جهان بود کردیش تو باز این جهانی

9 جانی چو تو باشد این جهان را باقی بود این جهان فانی

10 جان چرب زبان توست اما نبود به لسان تو لسانی

عکس نوشته
کامنت
comment