- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم بامید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شوم
2 نه رها ز بند هوا شدم نه ز یار کامروا شدم نه چنان دچار بلا شدم که دگر بفکر دوا شوم
3 همه روزه روزی من غمست همۀ شبم شب ها تست نه چنان کمند تو محکم است که امید آنکه رها شوم
4 نه مرا بخویش دهی رهی نه ز خویشتن دهی آگهی نه دلالتی و نه همرهی متحیرم بکجا شوم
5 نه ز سفرۀ تو نواله ای نه ز غمزۀ تو حواله ای نه مرا بدرد پیاله ای کرمی که ز اهل صفا شوم
6 نه تر است لطف و عنایتی نه مراست قوت و طاقتی بکدام شوری و حالتی من بینوا به نوا شوم
7 نه بدانوازیم آمدی نه بسر فرازیم آمدی نه بنغمه سازیم آمدی که ز شوق بی سر و پا شوم
8 نه بحال مفتقرت نظر که زند بسوی تو بال و پر نه به سرپرستی او گذر که بزیر ظل هما شوم