- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غریب آمدم در سواد حبش دل از دهر فارغ سر از عیش خوش
2 به ره بر یکی دکه دیدم بلند تنی چند مسکین بر او پای بند
3 بسیج سفر کردم اندر نفس بیابان گرفتم چو مرغ از قفس
4 یکی گفت کاین بندیان شبروند نصیحت نگیرند و حق نشنوند
5 چو بر کس نیامد ز دستت ستم تو را گر جهان شحنه گیرد چه غم؟
6 نیاورده عامل غش اندر میان نیندیشد از رفع دیوانیان
7 وگر عفتت را فریب است زیر زبان حسابت نگردد دلیر
8 نکونام را کس نگیرد اسیر بترس از خدای و مترس از امیر
9 چو خدمت پسندیده آرم به جای نیندیشم از دشمن تیره رای
10 اگر بنده کوشش کند بندهوار عزیزش بدارد خداوندگار
11 وگر کند رای است در بندگی ز جانداری افتد به خربندگی
12 قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری