غریب آمدم در سواد حبش از سعدی شیرازی بوستان 20

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

غریب آمدم در سواد حبش

1 غریب آمدم در سواد حبش دل از دهر فارغ سر از عیش خوش

2 به ره بر یکی دکه دیدم بلند تنی چند مسکین بر او پای بند

3 بسیج سفر کردم اندر نفس بیابان گرفتم چو مرغ از قفس

4 یکی گفت کاین بندیان شبروند نصیحت نگیرند و حق نشنوند

5 چو بر کس نیامد ز دستت ستم تو را گر جهان شحنه گیرد چه غم؟

6 نیاورده عامل غش اندر میان نیندیشد از رفع دیوانیان

7 وگر عفتت را فریب است زیر زبان حسابت نگردد دلیر

8 نکونام را کس نگیرد اسیر بترس از خدای و مترس از امیر

9 چو خدمت پسندیده آرم به جای نیندیشم از دشمن تیره رای

10 اگر بنده کوشش کند بنده‌وار عزیزش بدارد خداوندگار

11 وگر کند رای است در بندگی ز جانداری افتد به خربندگی

12 قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری

عکس نوشته
کامنت
comment