1 آمدم سوی سرای شمس دین بازگشتم چون جمال او نبود
2 من چه خواهم کرد بی او آن سرای؟ تشنه را از ساغر فارغ چه سود؟
1 فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست حریم او بامان همچو بیضهٔ حرمست
2 همه سعادت بلخ و همه سلامت او که بیضهٔ حرمست و چو روضهٔ ارمست
1 چون علاء دولت و دین دروغا خنجر کشد رایت اعزاز حق بر گنبد اخضر کشد
2 تا بود زین سان هلاک خسم او، از آفتاب هم سپر گیرد بکف گردون و هم خنجر کشد
1 ای بسته و گشاده بسی دشمن و حصار در هر دو حال باد ترا کردگار یار
2 تأیید تو شکسته بیک حمله صد مصاف اقبال تو گشاده یک لحظه و صد حصار