- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمدم تا صد چمن بر جلوهنازان بینمت نشئه، در، سر می به ساغر،گل به دامان بینمت
2 همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم این زمان همچون نگه درچشم حیران بینمت
3 گرد دامانت به مژگان نیاز افشاندهام بیکسوف اکنون همان خورشید تابان بینمت
4 ای مسیحا نشئهٔ رنج دو عالم احتیاج برنگه ظلم است اگرمحتاج درمان بینمت
5 دیدهٔ خمیازه سنجی چون قدح آوردهام تا به رنگ موج صهبا مست جولان بینمت
6 عالمی ازنقش پایت چشم روشن میکند اندکی پیش آی تا من هم خرامان بینمت
7 حق ذات تست سعی دستگیریهای خلق تا ابد یارب عصای ناتوانان بینمت
8 عرض تعداد مراتب خجلت شوق رساست آنچه دل ممنون دیدنها شود آن بینمت
9 غنچگیهایت نصیب دیدهٔ بیدل مباد چشم آن دارمکه تا بینمگلستان بینمت