- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد خیالی در دلم، این خرقه را بر هم زنم تسبیح را ویران کنم، سجاده را بر هم زنم
2 چوب عصا بر هم زنم، دلق صفا پاره کنم فارغ ز خودبینی شوم این خانه را بر هم زنم
3 من خویش را صحرا برم، خود را ز خود فارغ کنم از بهر این خون را خورم، کین نفس را گردن زنم
4 جامی ز خمخانه برم، آن را یقین من میخورم فارغ ز دنیا دین شوم، آتش به این عالم زنم
5 با دوست خود مفتون شوم، امروز چون مجنون شوم تنها به هامون میروم، با بیخودی دم هم زنم
6 چون خودنمایی در منم، طاقت نیارد این دلم بیمار جان با تن شدم، با کوس رحلت هم زنم
7 با یار با یاری شدم، پی دوست دلداری روم زین جا ز تن تنها روم، ها هوی غوغا هم زنم