- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد
2 کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد
3 ای دلبری که عارض چون آفتاب تو بر مشتری کرشمه و بر ماه ناز کرد
4 از درد دل چو مار بپیچید سالها هر بیدلی، که عقرب زلف تو گاز کرد
5 با صورت خیال تو دل خلوتی گزید وانگه بر وی این دگران در فراز کرد
6 پیوسته من ز عشق حذر کردمی، کنون آن چشمهای شوخ مرا عشقباز کرد
7 کوتاه گشته بود ز من دست حادثات زلف تو کار بر من مسکین دراز کرد
8 رفتی، پی تو پردهٔ خلقی دریده شد این پرده بین، که بار فراق تو ساز کرد
9 پنهان بر اوحدی زدهای تیر چشم مست نتوان ز پیش زخم چنین احتراز کرد