- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به کویش در لباس بوالهوس بسیار گردیدم نمی دانم چرا شایسته آزار گردیدم
2 ز دل هم بر سر سودای او قطع نظر کردم چه گویم از خود و از عمر خود بیزار گردیدم
3 گذشت آنها که شور مستیم یاد نگاهی بود می بی التفاتی شور شد هشیار گردیدم
4 زصد سرچشمه خاموشیم سیراب نتوان کرد چو آتش سوختم تا تشنه اظهار گردیدم
5 ندارم از تغافل شکوه ای از سرگرانی هم نگاهش خواب مستی داشت من بیدار گردیدم
6 به هر زخم دل بیکار عمری کارها دارم نپنداری که از ترک غمت هشیار گردیدم
7 نگاه پاک از گرد هوسها دورتر می گشت دو گام از خویش پیش افتادم و اغیار گردیدم
8 حیا عیب و ادب ننگ و خموشی کفر می بوده است همه تن دیده گشتم سرمه گفتار گردیدم
9 اسیر از کعبه و بتخانه در خواه و نگاهی کن که من پر منفعل از سبحه و زنار گردیدم