1 زدست عشق هر شو حالم این بی سریرم خشت و بالینم زمین بی
2 خوشم این بی که موته دوست دیرم هر آن ته دوست داره حالش این بی
1 سر سرگشتهام سامان نداره دل خون گشتهام درمان نداره
2 به کافر مذهبی دل بسته دیرم که در هر مذهبی ایمان نداره
1 از آن دلخسته و سینه فگارم که گریان در ته سنگ مزارم
2 بواجندم که ته شوری نداری سرا پا شور دارم شر ندارم
1 زهجرانت هزار اندیشه دیرم همیشه زهر غم در شیشه دیرم
2 ز نا سازی بخت و گردش چرخ فغان و آه و زاری پیشه دیرم
1 چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
2 اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی
1 اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
2 یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون