1 ز روی خواهش گفتم بدان نگار که من ز شادمانی درویشم ای بت دلبر
2 مرا نصیب زکوة لبان یاقوتین بده که نیست ز من هیچ کس بدان حق تر
3 جواب داد که من فقه خوانده ام دانم ز فقه واجب ناید زکوة بر گوهر
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد
1 شهریارا خدای یار تو باد شهریاری همیشه کار تو باد
2 شاه مسعودی و سعود فلک از فلک پیش تو نثار تو باد
1 به نو بهاران غواص گشت ابر هوا که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا
2 به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را مگر نشاط کند شهریار زی صحرا