1 ز روی خواهش گفتم بدان نگار که من ز شادمانی درویشم ای بت دلبر
2 مرا نصیب زکوة لبان یاقوتین بده که نیست ز من هیچ کس بدان حق تر
3 جواب داد که من فقه خوانده ام دانم ز فقه واجب ناید زکوة بر گوهر
1 تا توانی مکش ز مردی دست که به سستی کسی ز مرگ نجست
2 ماهی ار شست نگسلد در آب بسته او را به خشکی آرد شست
1 ماه صیام آمد این ملک به سلامت فرخ و فرخنده باد ماه صیامت
2 آمد ماه بزرگوار گرامی و آسود از تلخ باده زرین جامت
1 از دو دیده سرشک خون بارم چون ز گفتارهات یاد آرم
2 باز ترسم که آگهی یابند به ستم خویش را فرو دارم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به